معنی ده لیلی - جستجوی لغت در جدول جو

ده لیلی

لغت نامه دهخدا

شراب سیاه رنگ

(دَرْ رَ)

ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم. واقع در18 هزارگزی باختر راین و 6هزارگزی جنوب راه فرعی راین به قریه العرب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)

لغت نامه دهخدا

دلیلی

(دُ لَ)

منسوب به دلیل که نام جدابوالحسین احمد بن عبداﷲ است. (از الانساب سمعانی)

لغت نامه دهخدا

دهلیزی

(دِ)

منسوب به دهلیز است. هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز، دربان خانه را گویند. (لغت محلی شوشتر) ، حرفهای بازاری. (یادداشت مؤلف). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. (ناظم الاطباء). کنایه از سخنان اراجیف بی ماحصل، و صحیح آن سخن دهلیزی است. (از آنندراج). کنایه از سخنان اراجیف و بی حاصل باشد. (برهان) :
گفت دهلیزی است واﷲ این سخن
پیش شه خاک است هم زر کهن.
مولوی.
زانکه آن گرمی آن دهلیزی است
طبع اصلش سردی است و تیزی است.
مولوی.
- سخنان دهلیزی، سخنان بی اصل و معنی. (ناظم الاطباء) (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

شهلیلی

(شِ لی لی ی)

نوعی از درهم که اندازۀ آن عرض کف دست است. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

ده علی

(دِهْ عَ)

دهی است از بخش راور شهرستان کرمان. واقع در 7هزارگزی شمال باختری راور. سکنۀ آن 480 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)

لغت نامه دهخدا

ده دلی

(دَهْ دِ)

پریشان حالی. پریشان خاطری. اضطراب و دلواپسی. تشویش و نگرانی. (یادداشت مؤلف) : تا از هر جانب دوستان شادمانه شوند وحاسدان و دشمنان به کوری و ده دلی روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72). و رجوع به ده دله شود

لغت نامه دهخدا

کوه لیلی

(هَِ مَ)

کوهی و گویند پشته ای است و نیز گفته اند قارّتی است. مکیث الکلبی گوید:
الی هزمتی لیلی فماسال فیهما
و روضیهما والروض روض الممالح.
و بدربن حزان الفزاری گوید:
مااضطرک ّ الحرز من لیلی الی برد
تختاره معقلا من جش اعیار.
(معجم البلدان)

کوهی و گویند پشته ای است و نیز گفته اند قارّتی است. مکیث الکلبی گوید:
الی هَزْمتی لیلی فماسال فیهما
و روضیهما والروض روض الممالح.
و بدربن حزان الفزاری گوید:
مااضطرک ّ الحرزُ من لیلی الی بَرد
تختاره معقلا من جُش اعیار.
(معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

دلیلی

(دَ)

دلیل بودن. راهبری. رهبری. بلدی. هدایت. بلد راه بودن:
طمع چون کردی از گمره دلیلی ؟
نروید هرگز از پولاد شمشاد.
ناصرخسرو

لغت نامه دهخدا

ده لاری

(دِهْ)

دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 6هزارگزی جنوب باختری نیشابور. دارای 154 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

ده لولو

(دِهْ لُ لُ)

دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 33هزارگزی شمال خاوری کرمان. سکنۀ آن 450 تن. آب آن ازقنات تأمین می شود. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)

لغت نامه دهخدا

ده ایجی

(دِهْ)

دهی است از دهستان بنوار ناظر بخش شوش شهرستان دزفول. واقع در 18هزارگزی شمال شوش دارای 600 تن سکنه است. آب آن از رود خانه دز تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

حره لیلی

(حَرْ رَ یِ لَ لا)

جایی است بنی مره بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض... را در راه مدینه. و بعضی گویند بدان سوی وادی القری است از جهت مدینه و بدانجا نخلستان و چشمه ها باشد. (معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

ام لیلی

(اُمْ مِ لَ لا)

دختر مره بن مسعود ثقفی یا ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی. از زنان امام سوم حسین بن علی (ع) و مادر علی اکبر بود، و او بیشتر به لیلی مشهور است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 239) ، داهیه. با ذال معجمه نیز دیده شده. (از المرصع)
دختر رواحه انصاری، زن ابولیلی و مادر عبدالرحمان بن ابی لیلی. از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 277 شود

لغت نامه دهخدا

ام لیلی

(اُمْ مِ لَ لا)

می سیاه گون. (منتهی الارب). شراب، و گویند شرابی که رنگ آن سیاه باشد. (از المرصع). شراب سیاه. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا